کد های زیبا سازی

یاور - کاش بنده بودیم...
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ستیز ، تدبیر را باطل کند . [نهج البلاغه]
کاش بنده بودیم...
 
سلام بر منتقم مظلومیت زهرا(س)

سیدبن طاوس (رضوان الله ) می گوید: " سحرگاهی به سرداب مقدس رفتم دیدم که امام زمان عج مشغول دعا هستند.با خود گفتم: آقا چه دعایی می خوانند و از خدا چه می خواهند؟ دیدم چنین می فرماید:

خدایا! شیعیان ما را از شعاع نور ما و بقیه طینت ما خلق کردهای. آنها گناهان زیادی به اتکا محبت و ولایت ما ا نجام داده اند. پشت گرمی آنها به ماست و چشم شفاعت به ما دارند   
خدایا! گناهان حق الناسی که بین خود آنهاست را اصلاح کن و از خمسی که حق ماست به آنها بده تا راضی شوند" .
.
سید بن طاوس می گوید: " من تکان خوردم ! قربان این مهر و محبت و آقایی بروم. در خلوت به سرداب مقدس و محل عبادتش آمده و برای شیعیان وساطت می کند."

السلام علیک یا صاحب العصر والزمان.السلام علیک یا بقیه

الله .السلام علیک یا خیر خاق الله 

دید مجنون را یکی صحرا نورد

در میــان بـادیه بنشسته فــــــرد

صفحه ای ازریگ وانگشتش قلم

با صــلای دل همی می زد رقـم

گفت کای مجنون شیدا چیست این

می نویسی نامه ؛ بهرکیست این؟

گفت: مشق نام « لیلی » می کنم

خاطـر خـود را تسـلی می دهــم

چون میسر نیست بر من کام او

عشقبـــازی می کنم با « نام » او

اللهم عجل لولیک الفرج


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط یاور 85/10/3:: 12:56 عصر     |     () نظر
 
خیلی مبارکه
سلام به همه دوستان عزیز
دیروز عجب روزی بود.خیلی دلم میخواست مطلب جدید بزارم ولی نشد.چه ازدواجی بوده.داماد داداش پیامبره.معلم همه انبیاست قراره بهشت و جهنم تقسیم کنه.قراره عاشقاشو  از حوض کوثر سیراب کنه.عروس خود کوثر.همونی که خدا گفته اگه اون نبود عالمو نمی آفریدم.محور خلقته.ثمره این وصلت سرنوشت بشر رو عوض می کنه.عالم نور باروونه.حالا شما بگو امام زمان(عج)چه حالی داره.حتما خیلی خوشحاله.
دیروز روزیمون شد زیارت شهدا رفتم.اونا هم خیلی خوشحال بودن.خیلی بهم صفا دادن.ولی دم غروب نمی دونم چرا دلم گرفت.حتما چون جمعه بوده.بازم آقامون نیومد.............

کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط یاور 85/10/2:: 1:39 عصر     |     () نظر
 
ازدواج حضرت زهرا(س)-قسمت اول
عروسی حضرت فاطمه (س)

فاطمه زهرا ( س) دختر پیغمبر اکرم و از دوشیزگان ممتاز عصر خویش بود . پدر و مادرش از اصیل ترین و شریف ترین خانواده های قریش بودند . از حیث جمال ظاهری و کمالات معنوی و اخلاقی از پدر و مادر شریفش ارث می برد .
به عالی ترین کمالات انسانی آراسته بود . شخصیت و عظمت پیامبر اکرم روز بروز در انظار مردم بالا می رفت و قدرت و شوکت او زیادتر می شد . به همین علت ، دختر عزیزش زهرا ( س ) همواره مورد توجه بزرگان قریش و رجال با شخصیت و ثرومتند قرار داشت و گاه و بیگاه از او خاستگاری می کردند . اما پیغمبر اکرم ( ص) اصلا" خوشش نمی آمد کسی در این باره سخن بگوید و با خواستگاران طوری رفتار می کرد که می پنداشتند مورد غضب قرار گرفته اند . ( 1)
رسول خدا فاطمه را برای علی ( ع) نگاه داشته بود و دوست می داشت از جانب او پیشنهاد بشود ( 2 ) پیغمبر از جانب خدا مأمور بود که نور را با نور کابین ببندد . (3)
ابوبکر یکی از خواستگاران فاطمه (س) ود . روزی بدین منظور خدمت رسول گرامی رسید و عرض کرد: یارسول الله ! میل دارم با شما وصلت کنم ، آیا می شود که فاطمه را به عقد من در آوری ؟ رسول خدا فرمود : فاطمه هنوز کوچک است و اصلا" تعیین همسر او با خداست . من نیز منتظر دستور خدایم . ابوبکر مأیوسانه برگشت . در بین راه با عمر ملاقات نمود و جریان خواستگاری خودش را با او در میان گذاشت . عمر گفت : رسول خدا (ص) پیشنهاد ترا رد کرده و میل نداشته دخترش را به تو بدهد .
عمر نیز یک روز در ازدواج با فاطمه (س) طمع کرد و بدین منظور خدمت رسول خدا مشرف شد و فاطمه را خواستگاری نمود . پیغمبر (ص) پاسخ داد : فاطمه هنوز کوچک است و تعیین همسرش با خداست .
عمر و ابوبکر چندین مرتبه تقاضای ازدواج کردند ولی پیغمبر پیشنهادشان را نپذیرفت .
« عبدالرحمن بن عوف » و « عثمان بن عفان » که هر دو از ثروتمندان بزرگ بودند به عزم خواستگاری خدمت رسول خدا رسیدند . عبدالرحمن عرض کرد با رسول الله ! اگر فاطمه (س) را به من تزویج کنی ، حاضرم یکصد شتر سیاه آبی چشم که بارهایشان پارچه های کتان اعلای مصری باشد و ده هزار دینار مهریه اش کنم .
عثمان نیز اظهار داشت : یا رسول الله من هم به همین مهر حاضرم و بر عبدالرحمن برتری دارم زودتر مسلمان شده ام .
پیغمبر از سخن آنان سخت خشمناک شد و برای آنکه بفهماند به مال آنها علاقه ندارد و داستان ازدواج داستان خرید و فروش و مبادله ثروت نیست ، مشتی سنگ ریزه برگرفت و به جانب عبدالرحمن پاشید و فرمود : تو خیال می کنی من بنده پول و ثروتم.تو با ثروت خودت بر من فخر و مباهات می کنی و می خواهی به وسیله پول ازدواج را بر من تحمیل کنی ؟ 

پیشنهاد به علی (ع)

اصحاب رسول خدا اجمالا" احساس کرده بودند که پیغمبر اکرم میل دارد فاطمه (س) را با علی کابین ببندد ، ولی از جانب علی پیشنهاد نمی شد . یک روز عمر و ابوبکر و سعدبن معاذ و گروهی دیگر در مسجد انجمن داشتند و از هر دری سخن می گفتند . در این بین سخن از فاطمه (س) را خواستگاری می نمایند اما پیغمبر اکرم پیشنهاد احدی را نپذیرفته و در جوابش می فرماید : تعیین همسر فاطمه با خداست . ولی علی بن ابی طالب (ع) تا حال ، در مورد خواستگاری فاطمه اقدام نکرده . گمان می کنم علت اقدام نکردنش تهیدستی باشد . این مطلب برای من روشن است که خدا و پیغمبر ، فاطمه را برای علی (ع) نگاهداشته اند . سپس به « عمر » و « سعدبن معاذ » گفت : حاضرید به اتفاق هم پیش علی برویم و جریان را برایش تشریح کنیم و اگر به ازدواج مایل بود و تهیدستی مانعش بود ، کمکش کنیم ؟! سعدبن معاذ از این پیشنهاد استقبال نمود و ابوبکر را در این کار تشویق کرد .
سلمان فارسی می گوید : عمر و ابوبکر و سعدبن معاذ بدین قصد از مسجد خارج شدند و به جستجوی علی ( ع) پرداختند . ولی آن حضرت را در منزلش نیافتند . اطلاع پیدا کردند که در نخلستان یکی از انصار با شتر آبکشی می کند و درختان خرما را آبیاری می نماید . پس به جانب آن حضرت شتافتند .
ععلی (ع) فرمود : از کا می آیید و به چه منظور آن حضرت شتافتند .
علی (ع) فرمود : از کجا می آیید و به چه منظور اینجا آمده اید ؟.
ابوبکر گفت : یا علی تو در تمام کمالات بر سایرین برتری داری ، و از موقعیت خودت و علاقه ایکه رسول خدا به تو دارد کاملا" آگاهی . اشراف و بزرگان قریش برای خواستگاری فاطمه (س) آمده اند ولی پیغمبر (ص) دست رد به سینه همه زده و تعیین همسر فاطمه را به دستور خدا حواله داده است . گمان می کنم خدا و رسول ، فاطمه را برای تو گذاشته اند . و شخص دیگری قابلیت این افتخار را ندارند . نمی دانم به چه علت شما در این اقدام کوتاهی می کنی ؟
علی بن ابی طالب (ع) هنگامی که سخن ابوبکر را شنید اشک در چشمان مبارکش حلقه زد و فرمود : ای ابابکر ! احساسات و خواسته های درونی مرا تحریک نمودی و به موضوعی که از آن غافل بودم یاد آوری کردی . به خدا سوگند ! همه خواستگار فاطمه اند ، من هم بدین موضوع علاقه دارم . یگانه چیزی که مرا از این اقدام باز داشته فقر و تهیدستی است .
ابوبکر عرض کرد : یا علی ! این سخن را نفرمایید. زیرا دنیا در نظر خدا و رسول ارزشی ندارد . من صلاح می دانم هرچه زودتر در این کار اقدام نمایید و در خواستگاری فاطمه تعجیل کنید . ( 1)


افکار خفته بیدار می شود

علی بن ابی طالب ( ع) در خانه پیغمبر اکرم بزرگ شده و فاطمه (ع) را به خوبی می شناخت و با روحیات و اخلاق او کاملا" آشنا بود . هر دو تربیت شده پیغمبر (ص) و خدیجه و در یک خانه بزرگ شده بودند (1) علی می دانست دختری مانند فاطمه هرگز پیدا نخواهد شد که به جمیع کمالات و فضائل انسانیت آراسته باشد . و از صمیم قلب او را دوست می داشت و می دانست چنین موقعیتهای مناسبی همیشه فراهم نمی شود . اما اوضاع بحرانی اسلام و گرفتاری ها و فقر اقتصادی مسلمین ، چنان علی (ع) را مشغول ساخته بود که به خواسته های درونی خویش توجه نداشت . و در همه فکری بود جز ازدواج و تشکیل خانواده .
علی (ع) اندکی در پیرامون پیشنهاد ابوبکر تأمل کرد و اطراف و جوانب قضیه ررا به خوبی بررسی نمود ، از یک طرف ، تهیدستی و فقر اقتصادی خودش و سایر مسلمانان و حوادث و گرفتاریهای عمومی را مشاهده کرد ، از طرف دیگر فکر کرد موقع ازدواج کردنش فرا رسیده و در حدود بیست و یک سال یا زیادتر از عمرش می گذرد . ( 2)
باید خواه ناخواه ازدواج کند و مثل فاطمه (س) هرگز پیدا نمی شود . اگر این فرصت دست برود قابل جبران نیست
                                                                                                                                   ادامه دارد.......


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط یاور 85/8/30:: 3:48 عصر     |     () نظر
 
یک نکته - یک پیام


همیشه میگفت:
آدم باید خوشرو و خنده رو باشه.هر چی غم توی دلش داره نباید توی ظاهرش نشون بده.باید همه رو خوشحال کنه.
گفتم مگه می شه آخه ؟! بابا ما آدمیم دیگه.
گفت:آره ما آدمیم واسه همین میگم باید با همه با محبت باشیم.
اصلا می دونی محبت ویزای سفره؟
با تعجب گفتم : چی؟ویزای سفر!!!!! کجا؟من که هستم.
خندید و گفت :آره ویزای سفر.اونم به کشور دلها.

کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط یاور 85/8/24:: 9:45 عصر     |     () نظر
 
لینکها
http://www.bachehayeghalam.com/media/sound/karimi022.wma مداحی :محمود کریمی

    کتاب زندگانی حضرت زهرا(س)     نوشته :دکتر شهیدیhttp://www.hawzah.net/Per/K/Fatemeh/Index.htm

کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط یاور 85/8/23:: 10:23 عصر     |     () نظر
 
یا فاطمه

خـلـقـت کـائـنـات شــد، بـهـر وجــود فاطمه)                                          زنـده هـمـه جـهان شد از، یمن ورود فاطمه)

پـیـش حـریـم حرمـتش، خیـل ملک کشید صف                                        از سـر شـوق جـمـلگی، مـحو سجـود فاطمه)

رونق دین مـصطفی(ص)، هست به چشم اهل دل                                                هـم ز قـیـام فـاطـمـه(س)، هـم ز قـعــود فاطمه)

از پس رحلت نبی(ص)، کس نزده ست در جهان                                                  غـیر امـیـرمـؤمـنان(ع)، گـام به سـوی فاطمه)

هـمـچو خـسی در آتـشش، قهـر خدا کشد همی                                         هر که کـند تـجـاوز از، حـق و حـدود فاطمه)

بهررضای مصطفی(ص)،از ره مهر روز و شب                                                   نام عـلی مـرتـضـی(ع)، گـشـت سـرود فاطمه)

در همه طول زندگی، بعد مـحـمـّد(ص) و عـلـی)                                      با حسنین(ع) بود و بس، گفت و شنود فاطمه)

هـست به دل مـرا کـجا، غـیر مـحـبـت عـلـی)                                          کـی بـه زبـان مـن بــوَد، غـیـر درود فاطمه)



کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط یاور 85/8/21:: 6:5 عصر     |     () نظر
 
سرمایه محبت زهراست دین من .............. من دین خویش را ب

کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط یاور 85/8/21:: 7:12 صبح     |     () نظر
<      1   2   3      >
آیکون زیبا سازی, لوگو زیبا سازی